معنی کوفته گلابی

حل جدول

کوفته گلابی

از غذاهای ترکیه ای


گلابی

مل

آمرود

تحفه نطنز

نوعی کوفته ترکیه ای

اربو

گلابی درختی است گلدار از رده دولپه‌ای‌ها، از خانواده گلسرخیان. گلابی درختی برگریز می‌باشد که در شرایط آب وهوایی مناطق سرد جهان، جایی که زمستان‌های سرد باعث برطرف شدن نیاز سرمایی زمستان آن می‌شود قابل پرورش و کشت است. میوهٔ این گیاه از لحاظ گیاه‌شناسی پوم است و جزء میوه‌های کاذب به‌شمار می‌آید. میوه گلابی معمولی عمر انباری کوتاهی دارد به همین دلیل باید قبل از رسیدن کامل برداشت شود تا بتوان به راحتی به بازار رساند. گلابی اروپایی که در شمال ایران می‌روید، میوه‌ای است سخت با طعم متمایل به ترشی و شیرینی است.


کوفته ایزگارا ، اینه گل،کوفته گلابی

از غذاهای ترکیه ای

فرهنگ عمید

کوفته

کوبیده،
خسته،
آسیب‌رسیده،
(اسم) نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی، و گوشت کوبیده تهیه می‌شود: «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته»‌ست (سعدی: ۱۰۳)،

تعبیر خواب

گلابی

گلابی کام دل است و چیزی است که شما آن را به شدت دوست دارید و مدتها ست به دنبالش هستید یا فکرتان را به خود مشغول نگه داشته است. هر چیز که اگر آن را بدست آورید خویشتن را کامروا احساس می کنید ممکن است در خواب شما به صورت گلابی شکل بگیرد. اگر دیدید گلابی سبز و رسیده و خوبی از درخت کندید و خوردید یا از ظرف میوه برداشتید و به خوردن آن پرداختید کام دل می یابید و به مراد می رسید. گلابی پول و مال و خواسته نیست بلکه لذت و کامروائی است مشروط بر آن که لکه دار و لهیده و زرد نباشد. در خواب گلابی زرد خوب نیست چون از بیماری و رنجوری خبر می دهد ولی اساس تعبیر درباه اش فرق نمی کند. گلابی زرد نیز کامروائی است اما بیماری را نیز همراه دارد. اگر گلابی که می خورید لکه دار باشد عیش شما منقص می گردد و نقصانی در کامروائی شما پدید می آید. اگر فهمیده باشید در جریان امر زیان می کنید و دچار خسران می شوید. - منوچهر مطیعی تهرانی

۱ـ خوردن گلابی در خواب، نشانه کسب توفیقی اندک در زندگی و تحلیل رفتن سلامت است.
۲ـ اگر خواب ببینید از گلابی طلایی رنگی که از شاخه درخت آویخته است تعریف می کنید، علامت آن است که شانس و اقبالتان در زندگی از قبل امیدوارکننده تر خواهید شد.
۳ـ چیدن گلابی در خواب، علامت آن است که بعد از نومیدی اتفاقات دلپذیری برایتان رخ خواهد داد.
۴ـ اگر خواب ببینید از گلابی کمپوت درست می کنید، نشانه آن است که از نظر فکری تغییر خواهید یافت.
۵ـ پختن گلابی در خواب، نشانه داشتن روابط عاشقانه کم دوام است.
- آنلی بیتون

دیدن امرود بلهو مشغول شود - یوسف نبی علیه السلام


کوفته

کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. - منوچهر مطیعی تهرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

کوفته

(اسم) کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، (اسم) قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)


گلابی

(اسم) درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است. گل آذینش دیهیم است. میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است. میوه این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است. این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند. در ایران گلابی نطنز معروف است. معمولا برای تهیه میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیله قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو. کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا، آنکه گلاب استخراج کند گلابکش: چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان. (نظامی)، رنگ گل سرخ چهره یی صورتی: گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست. (مفید بلخی)، قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند (مستعمل در هند)، شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند (مستعمل در هند) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرعه او را بگلابی دارد. (سلیم)، (قالی بافی) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است. نقشه آنها بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند. حاشیه آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد.

لغت نامه دهخدا

گلابی

گلابی. [گ ُ] (اِخ) چشمه... از بلوکات داراب و سرچشمه رود شاهیجان است. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 199).

گلابی.[گ ُ] (اِ مرکب) قسمی از امرود و اقسام آن بسیار است. بلخی، نطنزی [نظیر]، عباسی و امیری. (آنندراج). امرود. (غیاث). از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 227). سفرجل. شاه میوه. کمثری:
به گلابی نفس کنم مشکین
یا کنم سیب سرخ را تحسین.
شرف الدین علی یزدی (از آنندراج).
گلابی به خوشبویی مشک ناب
درخشنده چون شیشه ٔ پرگلاب.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
|| نام شیرینیی که اکثر برگ گل در آن اندازند و بدین معنی نیز پارسی ساخته اهل هند است. (آنندراج). قسمی از حلوا. (ناظم الاطباء). || شیشه ٔ کوچک مدور و رنگین و منقش باشد. (غیاث). شیشه ٔ کوچکی که گلاب و شراب و مانند آن در آن کنند خصوصاً ولیکن از اهل ایران شنیده شد که بدین معنی محاوره ولایت نیست لفظ تراشیده ٔ اهل هند است.و شعرای به هند آمده بسته اند. (از آنندراج):
بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم
غنچه ته جرعه او را به گلابی دارد.
سلیم (از آنندراج).
بازآ که گلابی دو چشمم
بی روی تو از گلاب خالی است.
ملاطغرا (از آنندراج).
و رجوع به گلاب پاش و گلابدان شود.
|| (ص نسبی) به گلاب کش نیز اطلاق کنند. (آنندراج). آنکه گلاب میسازد. (ناظم الاطباء):
چه خوش گفت آن گلابی با گلستان
که هرچت باز باید داد مستان.
نظامی.
|| رنگی هم رنگ گل سرخ و آنرا چهره ای نیز گویند. (آنندراج):
از تربیت آب حیات گل رویش
فرداست که آن سیب و ذقن گشته گلابی.
آخوند مسیحایی (از آنندراج).
گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست
پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست.
ملا مفید بلخی (از آنندراج).
به هر رنگی که باشد آب نرگس رنگ میگیرد
به یاد چشم مستی ریختم اشک گلابی را.
ارادت خان واضح (از آنندراج).

گلابی. [گ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48هزارگزی باختر کوهدشت و 48هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چاه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه ٔ کوشکی اند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


کوفته

کوفته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) کوبیده.خردکرده. (فرهنگ فارسی معین). کوبیده. خردشده. آس شده. مدقوق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
چون که یکی تاج و بساک ملوک
باز یکی کوفته ٔ آسیاست.
کسائی (از یادداشت ایضاً).
اگر ماده خامتر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). || ساییده و سحق شده. (از ناظم الاطباء). ساییده. مسحوق. || به ضرب زده شده. (فرهنگ فارسی معین): کوب میان کوبنده ای وکوفته ای بود. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). || نواخته (طبل و مانند آن). (فرهنگ فارسی معین):
ای پنج نوبه کوفته در دارملک لا
لا در چهار بالش وحدت کشد ترا.
خاقانی.
|| به معنی آسیب رسیده و آزارکشیده باشد. (برهان). به معنی آسیب و صدمه رسیده. (آنندراج). صدمه زده شده و آسیب رسیده و آزارکشیده و پایمال شده و لگدکوب گشته. (ناظم الاطباء):
کوفته را کوفتند و سوخته را سوخت
وین تن پیخسته را به قهربپیخست.
کسائی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بسی کشته بود و بسی کوفته
سوار و سپهبد برآشوفته.
فردوسی.
هزار کوفته ٔ دهر گشت از او به مراد
هزار باخته ٔ چرخ گشت از او به مرام.
فرخی.
مرد را گشت گردن و سر و پشت
سربسر کوفته به کاج و به مشت.
عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
با کالیجار هرچند آزرده و زده و کوفته بود باری بیارامید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 502). آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره کرده بنمود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 162). سالار و محتشم زده و کوفته ٔ این قوم اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593). و مردم آنجا مصلح باشند و به خویشتن مشغول و کوفته ٔ روزگار و ظلمهای متواتر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 149).
بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من
کز چنگ بلا زود به فرّ تو رها شد.
مسعودسعد.
بس که شدم کوفته در آتش اندوه
گویی مردم نیم که آهن و رویم.
خاقانی.
|| پریشان و مضطرب و رنجیده و آزرده. (ناظم الاطباء): ملک نوح از این واقعه به غایت کوفته و دلتنگ شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 172). || از محنت سفرمانده شده. (غیاث). آنکه از بسیاری کار یا رفتن راهها در پایان خستگی باشد. (آنندراج). درمانده و فرومانده از طول مسافت مقطوعه یا کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). وامانده و افگار. (ناظم الاطباء). خسته. فرسوده. (فرهنگ فارسی معین): سعید... برفت وروی به آذربایجان نهاد. چون به شهر اردن رسید گروهی از یاران جراح پیش او آمدند کوفته و خسته و آنچه به جراح و مسلمانان رسید او را آگاه کردند. (ترجمه ٔ تاریخ بلعمی).
ستوران همه خسته و کوفته
ز راه دراز اندرآشوفته.
فردوسی.
لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری از فرهنگ فارسی معین).
کوفته بر سفره ٔ من گو مباش
کوفته را نان تهی کوفته ست.
سعدی (گلستان).
درویش راه بیابان پیموده و کوفته و مانده و چیزی نخورده بود. (گلستان سعدی).
|| پی سپر. لگدمال:
اگر کشتمندی شود کوفته
وز آن رنج کارنده آشوفته
وگر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود
دم اسب و گوشش بباید برید
سر دزد بر دار باید کشید.
فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| راهی که از کوفتن هموار و سخت شده باشد. (آنندراج): هر شب متحیر می مانم که چه راه بیرون آورم. گفتم: خود قرآن راهی است که کوفته ٔ انبیاست. (کتاب المعارف).|| گوشت قیمه شده. || مرصعشده. (ناظم الاطباء). طلاکوبی شده.
- کوفته کردن، مرصع کردن و طلاکوب نمودن. (ناظم الاطباء).
|| کنایه از مردم ابله و نادان و احمق هم هست. (برهان). رفیق و مصاحب نادان و درمانده و ناتوان و ابله. (ناظم الاطباء). || (اِ) گلوله های کوچک و بزرگ را نیز گویند که از گوشت سازندو در دیگ آش و شله و امثال آن اندازند. (برهان). غلوله هایی که از گوشت ساخته در آش اندازند. (آنندراج) (انجمن آرا). گلوله ٔ قیمه گوشت. (غیاث). || نان خورشی معروف است که از برنج و گوشت و سبزی پزندو خورند. (آنندراج) (انجمن آرا). یک قسم طعامی که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه ٔ نخود سازند و آنها را گلوله کرده و با روغن بریان نموده پزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). و آن چند نوع است. (فرهنگ فارسی معین). نوعی خوراک است که خود اقسام گوناگون دارد و می توان آن را با مواد مختلف، از قبیل: برنج و سبزی و گوشت، گوشت و نخودچی و پیاز، گوشت و لپه وپیاز و... پخت. آنچه بین انواع کوفته مشترک است گوشت کوبیده است که باید در همه ٔ انواع آن وجود داشته باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). قسمی طعام که غالباً از گوشت کوبیده ٔ با برنج و لپه و تره و جعفری کنند به صورت گلوله هایی و در آب افکنده بپزند و آن چند نوع است: کوفته برنجی. کوفته تبریزی. کوفته دست بگردن. کوفته ریزه. کوفته قلقلی. کوفته کله گنجشکی. کوفته مُعَلّی ̍. کوفته نخودچی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
قدری کوفته و بریان هست
لیک پالوده ٔ تر بیشتر است.
خاقانی.
کوفته بر سفره ٔ من گو مباش
کوفته را نان تهی کوفته ست.
سعدی (گلستان).
- امثال:
کوفته ٔ همسایه تخم قاز دارد، نظیر: مرغ همسایه قاز می نماید. (امثال و حکم ج 3 ص 1247).
هر روز گاو (یا خر) نمیرد تا کوفته ارزان شود، نظیر: پس از قرنی شنبه به نوروز می افتد، یا هر روز عید نیست که حلواخورد کسی. (امثال و حکم ج 4 ص 1930 و 1939).
- مِثل کوفته، برنجی آبدار و بدپخته.
- || بینیی بزرگ.
- || پیری فرتوت. (امثال و حکم ج 3 ص 1484).

خواص گیاهان دارویی

گلابی

مفرح ومقوی وملین شکم و ضد قارچ است. نوع شاداب و رسیده آن کمتر مضرت دارد. مگر در سرد مزاجها افراط در مصرف آن مولد نفخ وناشتا خوردن آن مضر است. باید بعد از غذا خورده شود. و متعاقب آن آب سرد ننوشند. به عقیده چینی ها خوردن گلابی در زمستان سبب ضعف شده و برای مبتلایان به کم خونی مضر است. ولی برای مبتلایان به دیابت مفید است. از جوشانده برگ آن برای تسکین درد های جلو قلبی و سوزش مثانه استفاده می شود. در مبتلایان به ورم روده بهتر است آن را پخته مصرف کنند. باعث بهتر سوختن مواد چربی می شود. و تشنگی را بند می آورد.

معادل ابجد

کوفته گلابی

574

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری